آسمان را بنگر كه هنوز بعد صد ها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبي پر از مهر به ما مي خندد
يا زميني را كه دلش از سردي شب هاي خزان
نه شكست و نه گرفت
بلكه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد كشيد
و در آغاز بهار دشتي از ياس سپيد زير پاهامان ريخت
تا بگويد كه هنوز پر از امنيت و احساس خداست
ماه من غصه چرا
تو مرا داري و من
هر شب و روز
آرزويم همه خوشبختي توست
ماه من دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
كار آن هايي نيست كه خدا را دارند
ماه من غم و اندوه اگر هم روزي مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات از لب پنجره ي عشق، زمين خورد و شكست
با نگاهت به خدا چتر شادي وا كن
و بگو با دل خود كه خدا هست خدا هست
او هماني است كه در تارترين لحظه ي شب.همه را با هم و با عشق بچين
ولي از ياد مبر پشت هر كوه بلند
سبزه زاري است پر از ياد خدا
و در آن باز كسي مي خواند
كه خدا هست خدا هست و چرا غصه؟
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا !
و در آن باز کسی می خواند ، که خدا هست ، خدا هست
چرا غصه ؟! چرا؟
خدا هست....
نظرات شما عزیزان: